بینوایى به نزد پیامبر آمد. و مرد ثروتمندى در حضور رسول (ص ) بود.
مالدار، جامعه خویش از بینوا در کشید.
پیامبر (ص ) فرمودند : چه چیز تو را بر آن داشت ؟
آیا ترسیدى که بینوایى او، ترا نیز در گیرد؟ یا بى نیازى تو به او بچسبد؟
ثروتمند گفت : چون چنین فرمودى ؛ نیمى از دارایى من از آن او باشد.
آنگاه پیامبر به مرد بینوا فرمودند : آیا از او مى پذیرى ؟ و تهیدست گفت : نه
فرمودند چرا؟
گفت از آن مى ترسم ، که چنان شوم که او شده است .