سلام من شما رو مدّت هاست كه در وب خودم پيوند دادم ولي شما اين كارو نكرديد
لطفا من رو با نام خبر گزاري مردمي
در پيوندهاتون قرار دهيد.
دل اگر بي غم بود
اگر از بهر پرستو قفسي تنگ نبود
زندگي،
عشق و اسارت،
قهر و آشتي؛
همه بيمعنا بود.......
سلام
چه پست خوب و مفيدي بود...حداقل با خوندنش آدم انرژي ميگيره..
.انشاءالله در عمل ازش بهره گيريم...
ممنون از اين پست عالي
كم پيداييد....طاعت و عبادتون قبول حق
التماس دعا
يک راند ديگر مبارزه کن!
وقتي پاهايت چنان خسته اند که بزور راه ميروي، يک راند ديگر مبارزه کن؛ وقتي بازوهايت چنان خسته اند که قدرت گارد گرفتن نداري، يک راند ديگر مبارزه کن؛وقتي خون از دماغت جاريست وچشمانت سياهي ميرود و چنان خسته اي که آرزو ميکني حريف مشتي به چانه ات بزند و کار را تمام کند، يک راند ديگر مبارزه کن؛و به ياد داشته باش:
"مردي که همواره يک راند ديگر مبارزه ميکند هرگز شکست نميخورد!"
آدمها مثل کتابها هستند...
بعضي از آدمها جلد زرکوب دارند بعضي جلد ضخيم و بعضي جلد نازک. بعضي از آدمها با کاغذ کاهي چاپ ميشوند و بعضي با کاغذ خارجي. بعضي از آدمها ترجمه شدهاند و بعضي از آدمها تجديد چاپ ميشوند و بعضي فتوکپي آدمهاي ديگرند. بعضي از آدمها با حروف سياه چاپ ميشوند و بعضي از آدمها صفحات رنگي دارند.بعضي از آدمها تيتر دارند و روي پيشاني بعضي از آدمها نوشته اند: "حق هرگونه استفاده محفوظ و ممنوع است" بعضي از آدمها قيمت روي جلد دارند، بعضي از آدمها با چند درصد تخفيف بفروش مي رسند. بعضي از آدمها را بايد جلد گرفت، بعضي از آدمها را مي شود توي جيب گذاشت. بعضي از آدمها نمايشنامهاند و در چند پرده نوشته ميشوند، بعضي از آدمها فقط جدول و سرگرمي هستند و بعضي معلومات عمومي. بعضي از آدمها خطخوردگي دارند و بعضي غلط چاپي دارند. از روي بعضي از آدمها بايد مشق نوشت و از روي بعضي از آدمها بايد جريمه نوشت. بعضي از آدمها را بايد چند بار بخوانيم تا بفهميم و بعضي از آدمها را بايد نخوانده دور انداخت...
دردهاي من جامه نيستند تا ز تن درآورمچامه و چکامه نيستند تا به رشته ي سخن درآورم نعره نيستند تا ز ناي برآورم دردهاي من نگفتني است دردهاي من نهفتني است دردهاي من گرچه مثل درد مردم زمانه نيست درد مردم زمانه است مردمي که کفش هايشان درد ميکند مردمي که چين پوستينشان مردمي که رنگ روي آستينشان مردمي که نامهايشان جلد کهنه ي شناسنامه هايشان درد مي کندمن ولي تمام استخوان بودنم لحظه هاي ساده ي سرودنم درد مي کند انحناي روح من شانه هاي خسته ي غرور من تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است کتف گريه هاي بي بهانه ام بازوان حس شاعرانه ام زخم خورده است دردهاي پوستي کجا؟ درد دوستي کجا؟ اين سماجت عجيب پافشاري شگفت دردهاست دردهاي آشنا دردهاي بومي غريب دردهاي خانگي دردهاي کهنه ي لجوجاولين قلم حرف، حرف درد را در دلم نوشته است دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟ درد رنگ و بوي غنچه ي دل است پس چگونه من رنگ و بوي غنچه را ز برگ هاي تو به توي آن جدا کنم؟دفتر مرا دست درد مي زند ورق شعر تازه ي مرا درد گفته است درد هم شنفته است پس در اين ميانه من از چه حرف مي زنم؟ درد حرف نيست درد نام ديگر من است من چگونه خويش را صدا کنم؟..
بسم رب المهدي (عج)
دوره ي ششم ختم گروهي قران كريم به نيت سلامتي و تعجيل در ظهور آقا امام زمان (عج) در وبلاگ *روزگار رهايي* در حال برگزاري است.
دوستاني كه تمايل به شركت در اين طرح را دارند در قسمت نظرات وبلاگ اعلام آمادگي كنند...
اجرتان با آقا....